غزل های پریشان (علی رضا رحمانی)

ساخت وبلاگ
اگرچه مثل دو انسان شبیه هم بودیم
به این وداع غم انگیز لاجرم بودیم

دو کوه خسته که پابند جایگاه خودیم
برای قاعده ای، سخت متهم بودیم

چقدر فاصله ها بین ما مقدس بود
چه کوچه های زیادی که همقدم بودیم

میان فکر و خیالات عاشقانه ی خود
همیشه تشنه ی یک چای تازه دم بودیم

برای ما دو نفر زندگی مجزا بود
همیشه دور از احساس ترس و غم بودیم

خدا گرفت تو را آخرش نفهمیدم
که از تمام جهان ما، مگر چه کم بودیم؟

 

کانال تلگرام

 

Http://telegram.me/intezar

غزل های پریشان (علی رضا رحمانی)...
ما را در سایت غزل های پریشان (علی رضا رحمانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8alirezarahman1e بازدید : 199 تاريخ : چهارشنبه 20 شهريور 1398 ساعت: 12:36

سرگیجه های آخر خود را نشانه کرد
شب را فدای یک غزل عاشقانه کرد

تنها کنار پنجره ای ایستاد و بعد
حال و هوای خسته ی خود را ترانه کرد

تنها میان کوچه صدا زد تو را ولی
بی اختیار روح خودش را روانه کرد

درد هزار زندگی بدتر از خودش
آمد میان ذهن و روانش جوانه کرد

چرخید و رفت سمت همان نقطه های کور
بی حال و حوصله عملی ناشیانه کرد

چیزی ندید غیر مسیری که آخرش
او را به سمت دیگر دنیا روانه کرد
 

علی رضا رحمانی

غزل های پریشان (علی رضا رحمانی)...
ما را در سایت غزل های پریشان (علی رضا رحمانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8alirezarahman1e بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 20 شهريور 1398 ساعت: 12:36